1- مولانا شيخ زين الدين ابوبكر تايبادي
مولانا شيخ زينالدين ابوبكر تايبادي، والي ملك ولايت و هادي راه هدايت از مشايخ صوفيه و از اجله عرفا قرن نهم هجري است. منابع موجود از زمان تولد و دوران كودكي او خبري بدست نمي دهند. وي از شاگردان مولانا نظامالدين هروي بوده و از شيخ الاسلام احمدالنامقي الجامي تربيت روحاني يافته است. آورده اند «مولانا زين الدين ابوبكر» مدت هفت سال با پاي برهنه از تايباد به جام مي آمد و بر سر مزار شيخ احمد به تلاوت قرآن مي پرداخت به طوري كه در روايت ها آمده هزار ختم قرآن به اين طريقت كرده است. پس از آن به زيارت حرم مطهر رضوي در مشهد مقدس نايل گشت و در آنجا خلعتها و نوازشها يافت. بعدها عزيمت طواف مزارات توس آغاز كرد و با رياضات شائقه به مقامات عاليه ارباب طريقت و حقيقت رسيد. مولانا در دوران زندگاني خود ملاقاتهايي با امير تيمور گوركاني، سلطان بهاءالدين نقشبند در تايباد و در راه سفر حج با حافظ در شيراز داشته است. وي سرانجام در ظهر روز پنجشنبه آخر محرم الحرام سال 791 هـ.ق به ديار باقي شتافت.
2- سيفالدين ابوالمعالي سعيد بن مطهر باخرزي مشهور به «شيخ العالم»
وي به سال 586 هـ .ق در ولايت باخرز چشم به جهان گشود. پس از سپري شدن چند سالي از عمرش به تحصيل فقه و حديث نزد مشاهير آن عصر پرداخت، سپس عازم خوارزم گرديد تا از وجود شخصيتي عرفاني بنام «شيخ نجم الدين كبري» كسب فيض نمايد. چند سال بعد به امر راهبر خويش به بخارا رفت و در آنجا به ارشاد مردم مشغول گشت. دوران زندگاني شيخ العالم مقارن با حكمراني «منكوقاآن» و «هلاكوخان» مغول بود. سرانجام روح اين عالم بزرگ در سال 659 هـ.ق به سوي ملكوت پرواز نود و پيكر پاكش در فتح آباد بخارا به خاك سپرده شد. بقعهاي كه بر مزار وي بر پا است از بناهاي امير تيمور مي باشد كه به سال 788 هـ.ق بنيان شده است.
3- ابو المفاخر يحيي باخرزي
در متون كهن بر جاي مانده از دوران اسلامي از زمان تولد و دوران زندگاني اين دانشمند بزرگ اطلاعي بدست نمي دهد. وي نوه سيفالدين باخرزي و از علماء مشهور عصر خويش بود كه به سال 736 هـ.ق در بخارا وفات يافت. از تاليفات مهم يحيي باخرزي بايد به «اوراد الاحباب» اشاره كرد.
4- ابوالقاسم علي بن الحسن بن ابي الطيب باخرزي
وي از مورخين، ادبا شاعران و نويسندگان بنام بود كه بعدها به وزارت دربار سلجوقيان رسيد. كتابي از او در شرح اديبان عصر خويش بنام «دمية القصر و عصره اهل العمر» و همچنين ديواني بر جاي مانده است.
5- عبد الواسع نظامي باخرزي
وي فرزند جمال الدين مطهر باخرزي و از انديشمندان و صاحبنظران سده نهم و اوايل قرن دهم هجري قمري به شمار مي آيد. دوران زندگاني اين عالم بزرگ مقارن با زمامداري امير عليشير نوايي بوده و نورالدين عبدالرحمن جامي نيز تمايل و علاقه بسياري به وي داشته است، تا آنجا كه جامي اثر گرانقدرش «بهارستان» را به وي سپرد تا باز خواني و تصحيح نمايد. از مهمترين تأليفات اين دانشمند بزرگ؛ باز خواني اشعار، خاتمه مطلع السعدين، جامع البدايع سلطاني، منشاءالانشاء و مقامات جامي است. وي به سال 909 هـ.ق دار فاني را وداع گفت.
6- ابونصر احمد بن حسين باخرزي
وي در زمان خود اديبي نام آور بوده است. علي بن الحسن بن ابي الطيب باخرزي درباره وي آورده است: ابونصر از مفاخر باخرز است، او را شعر لطيف و ادبي نغز است. امير بيغوا حسن بن موسي در خراسان وي را به وزارت برگزيد و سرانجام در قريه «بنداشير» كشته شد.
7- خواجه علاءالدين علي صانعي باخرزي
وي از اشراف ولايت باخرز، داراي طبعي خشن، زباني آتشين و انديشهاي عميق بوده است. خود را از خانواده برمکیان میدانست و در آغاز سلطنت سلطان حسین بایقرا وزیر او شد، در متون آمده است: او در سرودن شعر، مهارت و چيره دستي خاصي داشت و در اعطاي درهم و دينار و كمك به محرومان مشهور بود. دوران زندگاني وي همزمان با وزارت امير عليشير نوايي در دربار تيموريان سپري شد. روزي خواجه علي باخرزي از روي عمد يا سهواً اين بيت را نزد وزير سرود:
فردا كه شود معركه ضربت شمشير معلـوم شود قــوت بازوي عليشيــر
و همين بيت سبب كدورت وزير از خواجه علي گرديد تا اينكه مقام خود را از دست داد و نزديك به 6 سال محبوس شد و در حبس نيز بيشترين اوقات خود را به كسب فضايل و مطالعه كتب موجود پرداخت، از جمله قصيده مصنوع «خواجه سلمان ساوجي» را تتبع نمود. سرانجام روز عاشورای سال 891 هـ.ق در چهار سوق هرات به دار کشیده شد و در قریه رزه دفن گردید. از وی اشعاری در مدح مراد و پیر خویش، جامی باقیمانده است.
8- ميرزا شفيعا ( هروي)
محمد شفیع هروی حسینی (۹۹۶-۱۰۸۱ه.ق/۱۵۸۷-۱۶۷۰م) معروف به شفیعا و ملقب به «پيشوا» وي از مردم رزه باخرز بود و به سبب اقامت چندين ساله در هرات به «شفيعاي هروي» معروف گشت. درباه وي آورده اند: «صاحب كمالات بسياري بوده و مدتها در خدمت مرتضي خان شاملو، حاكم هرات منصب، منشي باشي داشت». مرتضي قلي خان در روزگار خود از مبتكرين خط شكسته به شمار مي آمد كه بعد ميرزا شفيعا آنرا تكميل نمود تا به سر منزل كمال برسد، به نحوي كه نوعي از خط شكسته را پديد آورد. شفيعا داراي خطي زيبا و به رغم آن در نگارگري، رسامي، تذهيب، سطور بندي و شعر مهارت به سزايي داشت. وي پس از سفر به هندوستان به هرات باز گشت و به سال 1081 هـ.ق در سن 85 سالگی دار فانی را وداع گفت. شعر زیر از اوست:
نسیم می رسد از کوی آن نگار امروز به دیده نور نظری می دهد غبار امروز
به مرگ تو بنشـینم به خون زهـد طپم ز دست ساقی اگر بشکنم خمار امروز
9- ابراهیم بن محمد تایابادی
ابراهیم بن محمد تایابادی مکنی به ابوالعلاء فقیه و پیشوای کرامیة بود. حافظ ابوالقاسم علی بن الحسن بن هبةاﷲ دمشقی و دیگران از وی روایت کردهاند. (معجم البلدان ج 2 ص 357). رجوع به انساب سمعانی ورق 102 بشود.
10- تاجالدین اسماعیل باخرزی
وی از شعرای نیمه دوم قرن ششم باخرز دوره آل سلجوق بود و ازمعاصران ابوالحسن طلحه و سمایی. اسماعیل الباخرزی از شعرای باخرز است و عوفی در لباب الالباب آرد: الاجل تاج الدین اسماعیل باخرزی که از اکابر و اعیان باخرز بود و ذات او مجمع فضایل و مفاخر هر جوهر نادری که از قعر بحر خاطر جوهری ضمیر او در سلک کلک کشیدی، لؤلؤلالا بودی و هر معنی بکر که نتیجهی بنات فکر او بودی بانگشت احتقار در دیدهی ابکار جنان و دلبران جهان زدی این غزل از لطف لفظ او نمونهای است و از گل چمن فضل او گونه ای می گوید: غزل
تا خبر وصل آن نگارنیاید گلبن امید من ببار نیاید
تا که نیاید نگار من بکنارم حسرت و درد مرا کنار نیاید
تا سر آن زلف بی قرار نگیرم در دل بی صبر من قرار نیاید
تا که ورا در بر استوار نگیرم زندگی خویشم استوارنیاید
جان وجوانی مرا ز بهر تو بایست بی تو کنون هر دوم بکار نیاید
چشم ندارم بروزگار وصالت بخت من این روز و روزگار نیاید
از تو و هجر تو زینهار نخواهم کز تو و هجر تو زینهار نیاید.
11- حافظ جلاجل باخرزی
حافظ جلاجل باخرزی از خوانندگان و خنیاگران زمان شاه طهماسب یکم، شاه اسماعیل دوم، شاه محمد خدابنده و شاه عباس یکم بود. وی در خوانندگی و گویندگی در عصر خود بر دیگران برتری داشته است. اسکندربیک ترکمان در کتاب عالم آرای عباسی درباره او مینویسد: «حافظ جلاجل خوانندگی و گویندگی را جمع کرده در هر دو شیوه مرتبه کمال داشت». وی لقب چالچیباشی داشت و در زمان شاه عباس یکم قرب و منزلت یافت. حافظ جلاجل را به داشتن مذهب تسنن نزد شاه متهم میکردند. وی سرانجام در قزوین درگذشت.
12- میر خلیل یا خلیل الله شاه
میرخلیل یا خلیل الله شاه هراتی درگذشته به سال ۱۰۳۵ ه.ق ملقب به «پادشاه قلم» و «قلندر» از خوشنویسان و نستعلیقنویسان ایرانی اواخر سده دهم و اوایل سده یازدهم هجری بود که مدتی در هند و دربار ابراهیم عادلشاه ثانی امیر دکن به خوشنویسی مشغول بوده است. میر خلیل شاگرد سیداحمد مشهدی بود و تذکره نویسان قدیمیتر او راشاگرد محمودبن اسحاق شهابی و از مردم هرات ذکر کرده و بهاو لقب «قلندر» نیز دادهاند. وی برادرزادهی محمدحسین رزهای باخرزی بود و در خوشنویسی از عموی خود برتری داشت. او در مشهد سکونت داشت و در سفری که شاه تهماسب صفوی به مشهد آمد، از میر خلیلالله سرمشق گرفت و در بازگشت شاه بهعراق، میر خلیلالله نیز همراه او به قزوین رفت. بعدها سفری به کاشان کرد و از آنجا به هندوستان رفت و در دکن اعتبار زیادی یافت و تمکن او به حدی رسید که یکبار هدیهای به ارزش دویست تومان برای شاه تهماسب از نفایس هندوستان فرستاد. او ملقب به «پادشاه قلم» و ممدوح شعرا شد. شاعر نامدار ظهوری ترشیزی درگذشته به سال ۱۰۲۵ق. از معاصران میر خلیل بود که او را در خوشنویسی بسیار مدح کرده است. میر خلیل خود نیز شعر میسروده است.
موقعیت اجتماعی او چنان رشد کرد که یکبار عادلشاه او را بهعنوان سفیر به دربار شاه عباس فرستاد. در دربار شاه عباس قربت یافت و مدعی شد از میرعماد بهتر مینویسد و شاه از علیرضا عباسی خواست در این باره نظر دهد و او خط میرخلیل الله را به خط میرعماد ترجیح داد. آثار بجای مانده از او، گواهی براستادی اوست. متأسفانه میرخلیل را در زمره خوشنویسان هند ثبت کردهاند. این خوشنویس بزرگ به روایتی در سال 1027 و بنا به قولی دیگر سال 1035هـ.ق درگذشت. از وی چندین قطعه بهقلم دودانگ خوش باقی مانده که برخی از آن ها دارای این رقمها هستند: "مشّقهالعبد خلیلالله"؛ "فقیرالمذنب خلیلالله "؛ "خلیلالله" و "کتبه خلیلاللهالحسینی"؛ صفحه ی اول از "گلستان" سعدی، بهقلم کتابت جلی عالی، با رقم: "کتبهالفقیر خلیلالله غفر ذنوبه".
13- میر محمدحسین رزهای باخرزی
محمدحسین باخرزی یا میر محمدحسین رزهای باخرزی یا میرمحمد حسین هروی از خوشنویسان و نستعلیق نویسان برجسته و از شاعران سدهی دهم هجری است او در قزوین خوشنویسی میکرد و تذکرهنویسان قدیمی او را از رزهی باخرز از نواحی نیشابور دانستهاند. او از اولاد میر صانع باخرزی است که زمانی جزو وزرای سلطان حسین میرزا بایقرا بوده است. خط میر محمدحسین در کتابت را پخته و حتی بعضی در نهایت کمال ذکر کردهاند. وی در قزوین با اکثر بزرگان دربار شاه تهماسب همنشین بود. اما پس از مرگ شاه به خراسان برگشت و به کشاورزی پرداخت. قاضی احمد قمی مولف خلاصه التواریخ با او دیدار کرده و او را آراسته به کمالات و شعرش را نیکو دانسته است. در اوان ترکتازی ترکمانان و تحولات خراسان، پریشان حال و بیسامان شده و در همان اوان درگذشته است. برخی منابع میرمحمد حسین را شاگرد سلطان محمد خندان و شاهمحمود نیشابوری دانستهاند و برخی او را شاگرد محمدقاسم شادیشاه ذکر کردهاند که از تعلیم شاه محمود نیشابوری و سلطان محمد خندان نیز بهرهمند شده است. به قلم کتا بت محمدحسین باخرزی چنین رقمی وجود دارد: کاتبها الفقیر محمدحسین الحسینی غفر ذنوبه و ستر عیوبه. تحریرا فی شهر رجب المرجب سنه ی ۹۷۶ بمقام رزه من اعمال باخرز.
14- محمد رزه یی
محمد رزه یی فرزند علاء الدین از مردم رزه ی باخرز بود که وی از شاگردان بی واسطهی سلطان علی مشهدی بوده است. بعضی محمد را شاگرد محمود شهابی سیاوشانی می دانند ولی ظاهر این است که شاگرد پدر خود بوده زیرا که به شیوهی سلطان علی نزدیک تر می نوشته است. از آثار وی یک نسخه یوسف و زلیخای جامی به قلم کتابت متوسط؛ یک نسخه دیوان حافظ به قلم کتابت خوش؛ یک نسخه هفت اورنگ جامی به قلم کتابت عال؛ یک نسخه دفتر دوم سلسله الذهب جامی به قلم کتابت خوش و یک نسخه تیمور نامه ی هاتفی به قلم کتابت خفی خوش به چشم می خورد.
15- محمدحسن بن فیروز بخت حسینی
محمدحسن حسینی، فرزند فیروز بخت (سده دهم ق.)، خطاط، از کاتبان زبردست گمنام بود به خط او نسخه اى از «دیوان» حافظ به قلم کتابت خوش و به شیوهى میرعلى هروى، در کتابخانهى دانشگاه استانبول است، با رقم: «کاتبها الفقیر الحقیر محمد حسن بن فیروز بخت الحسینى غفر ذنوبهما و ستر عیوبهما. تحریرا فى اواسط رمضان المبارک سنه ى احدى و سبعین و تسعمائه فى قریه ى رزه من قراء با خرز».
16- سلطان محمد خندان
سلطان محمد خندان (درگذشت پس از ۹۵۷) از خوشنویسان ایران در قرن دهم هجری است. وی در دربار سلطان حسین بایقرا به خوشنویسی مشغول بود. او از خوشنویسان خراسان و از جمله شاگردان طراز اول سلطان علی مشهدی است. او هنرمندی بی قید و تکلف و با لطافت طبع بود و به همنشینی با اهل طرب و عیش تمایل داشت. به دلیل انبساط خاطر فراوان به او لقب «خندان» دادهاند. یاری شیرازی، محمدحسین باخرزی و محمد قاسم شادیشاه را از شاگردان او ذکر کرده اند. تاریخ درگذشتش چندان روشن نیست اما از کتاب هایی که امضا کرده مشخص است نا ۹۰۷ه. ق در قید حیات بوده است.
17- سلطان محمد نور
سلطان محمد بن نورالله متولد سال 877 ق. معروف به سلطان محمد نور یکی از خوشنویسان ایران است. وی در دربار سلطان حسین بایقرا به خوشنویسی مشغول بوده است. سلطان محمد نور در خط نستعلیق از بهترین شاگردان سلطانعلی مشهدی بوده است. او اهل هرات بوده و در دستگاه امیرعلیشیر نوایی (۸۴۴-۹۰۶ه.ق) وزیر دانشمند سلطان حسین بایقرا کاتب و ملازم دربار بوده است. نسخهای از کتاب ظفرنامه تیموری که به خط وی است در کتابخانه کاخ گلستان تهران محفوظ است. سلطان محمد نور، علاوه بر خطاطی، ذوق و استعداد شعر نیز داشته و سرودههایی از وی به یادگار مانده است. این مطلع او که در کتاب «مجالس النفایس» امیر علی شیر نوایی آمده است در خور توجه می باشد:
به دندان عقدۀ زلف ترا خواهم که بکشایم از این سودا شدم دیوانه و زنجیر میخایم
سلطان محمد نور، سفری به دیار بخارا نموده و در همانجا به سال 940 ق. دنیارا وداع گفت.
18- علامه شمس الدین کراتی
علامه شمسالدین کراتی، از علما و دانشمندان قرن هشتم هجری روستای کرات خطه باخرز است که با علما و دانشمندان عصر خویش در ارتباط بوده است. از جمله سندی تاریخی که خواجه ضیاءالدین جامی به وی نوشته است. همچنین در سندی دیگر که فرائدغیاثی از آن نام برده خواجه معین الدین جامی به فرزند علامه کراتی نوشته و از ایشان با القابی که خاص پیشوایان دینی است خطاب نموده است و نوشته: "مولانا اعظم، اعلم العلماء امام الائمه الانام، مبیّن الحلال و الحرام، مفتی الفریقین، مقتدی المذهبین، نعمان الزمان، الفائق بالکلمات. الاقران پیشوای علما و خسرو دانشمندان و چون ایشان به سن کهولت رسیده، فرزندش مولانا شهاب الدین کراتی را به پیشوایی مردم هرات دعوت نموده است."
19- علامه مولانا ملا هاشم
او فرزند خواجه كلان سوراني از علما و دانشمندان خطه باخرز و اهل سوران بوده است كه در قرن يازدهم و دوازدهم هجري زندگي مي كرده است. او به استنباط از كتيبه سنگ قبرش از فضلا و علماء برجسته عصر خويش بوده و در ماه مبارك رمضان سال 1121 هجري وفات يافته و در شمال غربي مزار امير حمزه شكر بار در روستاي سوران مدفون گرديده است. مشخصات و كتيبه سنگ قبر اوبه شرح زير مي باشد: لوح عمودي ازسنگ گرانيت (دروني) سطح سنگ قاب بندي شده بخط نستعليق خوش که قسمت فوقاني آن شكسته است. «الحكم لله، هذا مرقد شرافت و فضيلت پناه علامي مرحومي مولانا ملا محمد هاسم ابن المرحوم ملا خواجه كلان سوراني في تاريخ شهر رمضان المبارك سنه 1121».
20- امير عبدالعزيز امير شهاب الدين رزه اي باخرزي
امير عبدالعزيز امير شهاب الدين از امراي بلند مرتبه و شجاع قرن هشتم هجري بوده كه در زمان حكومت ملك غياث الدين كرت ملك و والي باخرز بوده است. او اهل رزه باخرز است كه به قول تاريخ نامه هرات مردماني بلند قدر و رفيع مقامي داشته و از جملهي آنها اين امير شجاع و وطن پرست است كه زير بار سلطه سلاطين آل كرت نمي رفته و از ملك غياثالدين اطاعت نمي نموده است چنانكه در تاريخ نامه هرات به نقل از تاريخ آل كرت در سال 720 هجري قمري در قلعه رزه باخرز ميان او سپاه ملك غياث الدين جنگهاي بسيار سختي واقع شدكه بالاخره از قلعه بيرون رفته وامير فخرالدين شيروان را با صد مرد جنگي به قائم مقامي خود گذاشت. ايشان يازده شبانه روز با سپاه ملك شمس الدين كرت به جنگ پرداختهاند كه تا اينكه قلعه فتح شده و امير عبدالعزيز بعد از چندين وقت به پيش ملك شمسالدين آمده و مورد بخشش قرار گرفته است.
21- شيخ علي
شيخ علي بن ابراهيم بن الياس ملقّب به «رضي الدين» از علماء، فضلا و عرفاي متقّي و پرهيزكاران قرن ششم هجري است. مدفنش در قريه بوزجان كه امروز خرابههاي آن باقي است. بيرون مزار شيخ ابوذر بوزجاني واقع است وي اصلش از مردم تايباد است ولي اغلب عمرش را در خدمت شيخالاسلام احمد جامي گذرانيده و به ايشان ارادت فوقالعادهاي داشته است. زيرا بسياري از كرامات و خوارق عادت شيخ جام را جمع آوري كرده و آنها را به سه دسته تقسيم نموده است:
1- آنهايي كه شخصاً از زبان شيخ شنيده است.
2- آنهايي كه از وي مشاهده كرده است.
3- آنهايي كه آنچه ياران معتمد و ائمه متدين زمان او شنيده است.
شيخ علي مردي متدّين بوده كه زهد و تقواي صوفيانهاش در بين مردم اشتهار داشته و عموماً ارادت زيادي به وي مي ورزيدهاند. شيخ علي در خانقاه محقّري كه در بوزجان داشته پيوسته به عبادت مشغول بوده و بعد از مرگ شيخ جام اغلب اوقات خود را در اين محل مي گذرانيده است. تا اين كه چند سال بعد از وفات شيخ جام در بوزجان وفات يافت و جنازهاش را در مجاور مزار شيخ ابوذر بوزجاني مدفون ساختند و مرقد او را مزار و مطاف خويش قرار دادند.
22- مولانا قطب الدين محمد
مولانا قطب الدين محمد فرزند خواجه نورالدين تايبادي از علما و عرفاي قرن دهم هجري است كه در تايباد زندگي مي كرده و در نزد مردم از احترام و قرب خاصي برخوردار بوده است. وي در سال 985 هجري قمري در تايباد درگذشته و در جوار مرقد مولانا زينالدين ابوبكر تايبادي (در صحن) مدفون گرديده است كه روي سنگ مرمري قبرش اين جملات حجاري شده است. «هوالباقي وفات المرحوم المغفور المبرور الواصل الي جوار الملك الصمد الهادي مولانا المله و الدين محمد بن جناب مغفرت پناه خواجه نورالدين تايبادي في شهر ربيع الاول سنه خمس و ثمانين و تسعمانه و جعل الجنه مثواه القبر صندوق العمل.»
23- محمد بن آدم
محمد بن آدم اهل تايباد باخرز است و از عرفا و علماء قرن نهم هجري بوده است كه در زهد و عبادت اشتهار تمام داشته و نيز در علم طب او را اعلم علما و اطبّاء مي گفتهاند. صاحب مجمل فصيحي به واسطه كثرت علم او را با القاب «مولاناء اعظم و مفخر الحكما مولانا شمس المله و الدين محمد بن آدم» معرفي كرده است كه اين عناوين خاص دانشمندان و علماي مشهور روزگار بوده و نيز مي باشد. وي در روز شنبه دوازدهم صفر سال 845 هجري بر اثر سقوط از استر (قاطر) و جراحات وارده درگذشته و جامعه علم و ادب را محزون ساخته است.
24- سلطان محمد تايبادي
سلطان محمد تايبادي از خطاطان و نستعليق نويسان مشهور قرن يازدهم هجري قمري است كه در ولايت باخرز زندگي مي كرده. او علاوه بر خوشنويسي در نقاشي هم دست داشته و نيز از شمار فضلا و ادباي زمان خويش بوده است. وي ديوان سلمان ساوجي را در 842 صفحه 15 سطري به تاريخ 1067 هجري قمري نوشته و حاشيههاي زنجيرهاي طلايي در آن رسم نموده است و در آخر كتاب مرقوم داشته: «تمت الكتاب بعنايت الملك الكريم الوهاب في سنه 1067 كتبه سلطان محمد تايبادي.»
اين نسخه در سال 1282 هجري قمري از نظر ناصرالدين شاه قاجار گذشته و به مهر او ممهور گرديده است و اكنون در كتابخانه سلطنتي سابق به شماره دفتر 334 موجود مي باشد.
25- استاد نظرمحمد سلیمانی
مرحوم استاد نظر محمد سليماني به سال 1278 شمسی در خانوادهای اهل موسیقی محلی مقامی دیده به جهان گشود و کودکیاش را در روستای جوزقان تایباد گذراند و موسیقی را نزد پدرش آموخت و به قول خودش "مشق تار را به سبک پدر آموخت". موسیقی مقامی تایباد، با نام استاد نظرمحمد سلیمانی به اوج رسید. البته برخی به اشتباه ایشان و سبک خاص و منحصربفرد ایشان را تربت جامی می شناسند، که این موضوع با توجه به اسناد مختلف ضبط شده در آرشیو صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران رد شده است. این موسیقی را سبک نوازندگی دوتار اصیل در منطقه تایباد و تربت جام مرسوم است و این سبک قرابتهای بسیاری به سبک استاد نظر محمدسلیمانی دارد.
این سبک نوازندگی توسط استاد عبدالله سرور احمدی در تربتجام از دهه ۶۰ به بعد رواج پیدا کرد که در واقع پیرو سبک مرحوم استاد نظر محمد سلیمانی است. این موسیقی در مقابل موسیقی شمال و شرق خراسان، موسیقی سر حدی معرفی میشود. یعنی در برگیرنده تمامی منطقه سرحد خراسان است. استاد سلیمانی همیشه جایگاه ویژه و ممتازی داشته و در مقام نوازندهای ممتاز و یگانه ظاهر شده است.
در سال ۱۳۵۳ در اولین جشنواره توس در مشهد استاد سلیمانی بسیاری از مقامها را نواخت و مثنوی او شدیداً تاثیرگذار بود، استاد سلیمانی پس از جشن توس روانه جشن همامت در تونس شد و برنامه او در روزنامه به نام موسیقی خراسان مورد توجه قرار گرفت. وی اجراهای مختلفی در کشورهای مختلف داشت و در جشن هنر شیراز 24 مرداد ۱۳۵۳هم آثاری عجیبی را بر جای گذاشت. شیوه دوتار نوازیاش هم اکنون در میان نوازندگان منطقه رایج است و در این میان عبدالله سرور احمدی برجستهترین استادی است که در نوازندگی به این شیوه فعالیت داشته که بعد از درگذشت وی در حقیقت سبک «نظرمحمد سلیمانی» را زنده نگه داشته است. البته در حال حاضر نوادگان وی از جمله «استاد سلمان سلیمانی» به شیوه نوازندگی استاد مشغول به فعالیت در زمینه نوزاندگی دوتار است تا این شیوه دوتار نوازی را زنده نگهدارد.
|